غروبهای جمعه علاوه بر اینکه خاصیت ویژه دلتنگی برای همه مخصوصا بچه مسلمونا و خصوصا شیعهها را داره یک خاصیت دیگه هم برای کسایی که بیش فعال هستند و توی 24ساعت همیشه خدا چند ساعت برای کار کردن کم میارن هم داره اونم اینه که احساس بیکاری و خستگی میکنند البته خیلی بیشتر از زمانی که شبانه روز فعال هستند.
اندر خواص همین ساعات خاص اینکه اکثرا تنها فرصت برای یه دور زدن توی سایتهایی که عضو هستم و جاهایی که باید آپدیت بشن و .... مثل همین «راهی» دربدر توی همین وقت اتفاق میافته.
خلاصه یا بقولی القصه اینروزها که طبق فرمایش حضرت جانان(مقام معظم رهبری روحی فداه) ایام جهاد فرهنگی یا همان جنگ نرمه امثال ماها که لباس روحانیت به تن داریم و یا در حوزه فعالیتهای فرهنگی توفیق سربازی داریم خیلی مورد مراجعه کسانی هستیم که با دغدغه انقلااب و اسلام علاقه به فعالیت دارند و یا حتی فعال هستند ولی سوالاتی پیرامون همین مباحث دارند که در این جهاد نرم یا جهاد فرهنگی آیا دقیقا آنجایی که باید باشیم هستیم؟ آیا به درستی وظیفهمان را انجام میدهیم؟ و سوالاتی از همین دست... .
امروز اگر لایق بدونید و بتونم میخواهم در این مورد لااقل نظر خودم را بیان کنم که اگر درست و مورد پسند بود که خوب الحمدلله وگرنه نقد و حک و اصلاح کنید.
به عقیده بنده اولین خاکریز و مهمترین خاکریز جبهه جهاد فرهنگی که کلیدیترین خاکریز هم هست و اگر از دست برود قطعا همه خاکریزهای دیگر هم از دست خواهند رفت و اگر حفظ شود هیچ وقت شکست نخواهیم خورد؛ خاکریز درون و وجودمان است که باید مدام از آن پاسداری و محافظت و نگهبانی کرد. اگر این خاکریز حفظ شد تازه فرصت پیدا خواهیم کرد تا قدم برداریم و به مراحل دیگر وارد بشویم.
حتما فرمایش حضرت رسول(درود خدا بر او و جانمان فدایش باد) را به خاطر دارید آنوقت که با اصحاب از جهادی و جبهه جنگی برمیگشتند و در جواب سوالی که حال که جنگ تمام شده است چه باید کرد؟ سخنی به این مضمون که تازه از جهاد اصغر فارغ شدید و وارد جبهه جهاد اکبر شدید فرموده باشند؛ این بیان بسیار ارزشمند به نظر بنده منیفست و منشور جهاد نرم است که اگر به آن پایبند بوده و عمل کنیم باید بگویم مطمئن باشید که در وسط معرکه هستید و دقیقا آنجایی قرار گرفته اید که باید باشید.
احتمال دارد بعضیها مناقشه کنند که این نوع نگاه بنده به جهاد فرهنگی و این برداشت از این فرمایش نورانی ختو به عرفان گریز میشود نه عرفان ستیز؛ توضیحا اینکه عرفان گریز همان عرفانی هست که میگوید دامن دین از سیاست باید پاک بماند و متدینین را به سیاست چه کار؟ و عرفان ستیز عرفان امام(که همه وجودم فدایش باد) است که دینداری را در متن معرکه و در بطن حادثهها میدید و تجویز و میکرد و پیروان متکبش هم شهدا هستند.
در جواب مناقشه این رفقا استدلال بنده این است که این جهاد با درون اگر درست انجام شود نتیجهاش این میشود که نه تنها در مسائل و مشکلات و حوادث و ... جامعه اسلامی به گوشهای نخواهی خزید که اتفاقا بخاطر دین داریت و مبازرهای که قبلا با خودت کردهای که البته همیشه میکنی و خواهی کرد، بیشتر از بقیه مشکلات و موارد مسلمین برایت اهمیت خواهد داشت؛ آنوقت میشوی امام امت که همانقدر که به فکر آب و نان احمد و مصطفایش بود حتی بیشتر از آن، درد و رنج روستا و کپرنشینان دهات دورافتاده ای که در ممالک اسلامی بودند اما در فقر و استضعافی که طاغوت برایشان به ارمغان آورده بود دست و پا میزدند آزارش میداد و البته درمورد فلسطین و لبنان هم بخاطر اینکه در کشور او نبودند و یا حتی شیعه هم بعضا نبودند هیچ دلیل موجهی نبود که قانعش کند شب که میخوابد خواب راحتی داشته باشد. صد البته در عرفان گریز آموزههای عرفانی و دستورات دینی بشتر دستاویزی برای فرار از ناکامی ها و دشواریهاست؛ که یادمان نمیرود در همین کشور خودمان خیلیها از همین آقایان جبهه نرفتند تا برای اسلام حفظ شوند.
اولین مقولهای که در جهاد با خود داریم این است که درد و رنج دیگران را بر خود اولویت دهیم اصلا خود را نبینیم و فقط دیگران را ببینیم، حتی ضربالمثل کسانی که پشت خاکریز جهاد با خود قرار گرفتهاند با کسانی که در پشت خاکریز خودسازی سنگر گرفتهاند تا آسیبی نبینند و همهی دین را برای خودشان و به نفع خودشان مصادره میکنند فرق دارد اولیها چراغی که به خانه همسایه چه برسد به مسجد رواست؛ را برای خانه خود روا نمیدانند اما دومیها حتی با وجود اینکه خانهشان چراغهای پرنور هم دارد چراغ مسجد را به خانه میبرند چه برسد به چراغ خانه همسایه! و چه عجب که در مخ همه ما هم فروکرده اند به غلط که: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
و باز البته یادمان نمیرود داستانی را که از مادرمان فاطمه زهرا(که همه عالم فدای او باد) برایمان نقل شده است که او در دعا(و البته در همه امور) نه اینکه دیگران را بر خود مقدم میداشت که اصلا فقط برای دیگران دعا میکرد و خود را فراموش کرده بود.
خودسازی و جهاد اکبری که مبانیاش را از ائمه(که درود عالمیان بر آنها) گرفته باشد هیچگاه نمیتواند در گوشهای فقط برای خودش باشد که البته ما معتقدیم این امکانپذیر نیست بلکه هرکسی یا در جبهه خداست یا در جبهه شیطان حالا شما بیابید کسی که در جبهه اولیای خدا ننباشد جایش کجاست!
کسی که درون خود را درست ساخته باشد و فونداسیون آن درست پیریزی کرده باشد سنگینی طاقت فرسای بندگی خدا را تحمل خواهد کرد البته نه اینکه بندگی خدا طاقت فرسا و سخت باشد که شیرین تر از آن را تصور هم نمیتوانیم بکنیم بلکه باید بین سنگینی و سختی باید تفاوت قائل شد که آمده است در کلام خدا که وقار و بزرگی مومن به قدری است که خدا در دل اوست و عرش و قصرهای و محل حکومت خدا در دل اوست و باری را که کوهها نمیتوانند بکشند او تحمل میکند؛ آیا برای این سنگینی چه زیرساختی لازم است؟
اجازه بدهید بیش از این در بیرون از خودمان دنبال هیچ چیزی نگردیم و برای پیدا کردن هرچیزی که در دیگران و بیرون از خودمان دنبال آن میگردیم به خودمان برگردیم و مطمئن باشیم بیجواب نخواهیم بود. اگر این اصل را رعایت کنیم آنوقت خدا هم دستبکار خواهد شد و راه را به ما نشان میدهدکه فرموده است: و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب.